زندگی
زندگی مثل جلسه امتحان است.
بارها غلط می نویسیم،پاک می کنیم و دوباره غلط می نویسیم.
غافل از اینکه ناگهان مرگ فریاد می زند:برگه ها بالا
دلنوشته
زندگی مثل جلسه امتحان است.
بارها غلط می نویسیم،پاک می کنیم و دوباره غلط می نویسیم.
غافل از اینکه ناگهان مرگ فریاد می زند:برگه ها بالا
"خدایا" تو را عاشق دیدم و غریبانـہ عاشقت شدم
تو را بخشندہ پنداشتم و گنـہ کار شدم
تو را وفادار دیدم و بے وفایے نمودم
ولے هر کجا کـہ رفتم سرشکستـہ بازگشتم
تو را گرم دیدم و در سردترین لحظات بـہ سراغت آمدم،اما...
تو مرا چـہ دیدے کـہ همچنان بخشندہ و توبـہ پذیر و مشتاق بندہ ات ماندی؟
چند وقتیست همه دلگیرند از من.....
دلیل می خواهند....
مدرک می خواهند برای غمگین بودنم....
برای ناامید بودنم....برای تلخ شدنم.......
نگران نباشید....من نه غمگین شده ام...
نه ناامید....نه تلخ.......
فقط مدتیست به دنبالشان می گردم.....
مدتیست گم شده اند....
صبرم....تحملم......امیدهایم.....انگیزه ام......
نمیدانم کدام صفحه ی قصه ی سرگذشتم جا گذاشتمشان.......
یک سینه حرف هست، ولی نقطهچین بس است
یک سینه حرف هست، ولی نقطهچین بس است
خاتون دل و دماغ ندارم.... همین بس است
یک روز زخم خوردم یک عمر سوختم
کو شوکران؟ که زندگی اینچنین بس است
عشق آمدهست عقل برو جای دیگری
یک پادشاه حاکم یک سرزمین بس است
مورم، سیاوشانه به آتش نکش مرا
یک ذره آفتاب و کمی ذرهبین بس است
ظرف بلور! روی لبت خندهای بپاش
نذری ندیده را دو خط دارچین بس است
ما را به تازیانه نوازش نکن عزیز
که سوز زخم کهنهی افسار و زین بس است
از این به بعد عزیز شما باش و شانههات
ما را برای گریه سر آستین بس است
یک سینه حرف هست، ولی نقطهچین بس است
یک سینه حرف هست، ولی نقطهچین بس است
خاتون دل و دماغ ندارم.... همین بس است
یک روز زخم خوردم یک عمر سوختم
کو شوکران؟ که زندگی اینچنین بس است
عشق آمدهست عقل برو جای دیگری
یک پادشاه حاکم یک سرزمین بس است
مورم، سیاوشانه به آتش نکش مرا
یک ذره آفتاب و کمی ذرهبین بس است
ظرف بلور! روی لبت خندهای بپاش
نذری ندیده را دو خط دارچین بس است
ما را به تازیانه نوازش نکن عزیز
که سوز زخم کهنهی افسار و زین بس است
از این به بعد عزیز شما باش و شانههات
ما را برای گریه سر آستین بس است