کسی چه می داند
کسي چه مي داند
من امروز چند بار فرو ريختم
چند بار دلتنگ شدم
از ديدن کسي که
فقط پيراهنش شبيه تو بود
گاهي اوقات حسرت تکرار يک لحظه
ديوانه کننده ترين حس دنياست...
دلنوشته
کسي چه مي داند
من امروز چند بار فرو ريختم
چند بار دلتنگ شدم
از ديدن کسي که
فقط پيراهنش شبيه تو بود
گاهي اوقات حسرت تکرار يک لحظه
ديوانه کننده ترين حس دنياست...
باید بازیگر شوم ،
آرامش را بازی کنم …
باز باید خنده را به زور بر لبهایم بنشانم …
باز باید مواظب اشک هایم باشم …
باز همان تظاهر همیشگی : ” خوبم …
تو مقصری اگر من دیگر ” من سابق ” نیستم !
من را به من نبودن محکوم نکن !
من همانم که درگیر عشقش بودی !
یادت نمی آید ؟!
من همانم !
حتی اگر این روز ها هر دویمان بوی بی تفاوتی بدهیم !
نگذار هركسي از راه رسيد با
ساز دلت تمرين نوازندگي كند
فاصله دختر تا پیر مرد یک نفر بود؛ روی نیمکتی چوبی! رو به روی یک آبنمای سنگی، پیرمرد از دختر پرسید ؟-غمگینی؟
-نه!
-مطمئنی؟
-نه
-چرا گریه میکنی؟
-دوستام منو دوست ندارن
چرا؟
-چون قشنگ نیستم
-قبلـا اینوبه تو گفتن؟
-نه
-ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که تاحـالـا دیدم
-راست میگین؟
-از ته قلبم اره
دخترک بلند شد پیرمرد را بوسید و به طرف دوستانش دوید !شادِ ُ شاد ، چند دقیقه بعد پیرمرد اشک هایش را پاک کرد؛کیفش را باز کرد و عصای سفیدش را بیرون اورد و رفت !☺☻♥♥♥
بـِــﮧ سَـلـامـَتـﮯِ اونـایـﮯ ڪـﮧ مُـخـاطـَبِ خـاصـِشـون خـُداسـت
بـِــﮧ سـَلـامـَتـﮯِِ اونـایﮯِ ڪـﮧ شـَبـا بـِــﮧ خـُـدا شـَب بـِخـیـر مـیـگـَن
سـَلـامـَتـﮯِِ اونـایـﮯِِ ڪـﮧ صُـبـح بـایـادِخـُدا ازخـواب بیــدارمـیـشـَن
سـَلـامـَتـﮯِِ اونـایـﮯِِ ڪـﮧ خـُدا هـَمـﮧ دارُ نـَدارِشــونـﮧ
بِـبـیـن مـَنـونـیـگـا ؟! آره ...
بـﮧ سـَلـامـَتـﮯِِ مَـن ، سـَلـامـَتـﮯِِِ تـــو... ❤
از ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ : چه کسی ﺭﺍ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ؟
ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ خندید و ﮔﻔﺖ: "ﻋﺸﻘﻢ" ﺭﺍ...
ﮔﻔﺘﻨﺪ : "ﻋﺸﻘﺖ" ﮐﯿﺴﺖ ؟؟ ﮔﻔﺖ : "ﻋﺸﻘﯽ" ﻧﺪﺍﺭﻡ !!
ﺧﻨﺪﯾﺪﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﺑﺮﺍﯼ "ﻋﺸﻘﺖ" ﺣﺎﺿﺮﯼ ﭼﻪ کارها ﮐﻨﯽ....؟
ﮔﻔﺖ : ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻋﺎﻗﻼﻥ ﻧﻤﯿﺸﻮﻡ، ﻧﺎﻣﺮﺩﯼ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻢ...، خیانت نمیکنم...
دور نمیزنم.... وعده سر خرمن نمیدهم...دروغ نمیگویم..خیانت نمیکنم....نه
و ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﺍﺷﺖ، ﺗﻨﻬﺎﯾﺶ ﻧﻤﯿﮕﺬﺍﺭﻡ، ﻣﯿﭙﺮﺳﺘﻤﺶ...
ﺑﯽ ﻭﻓﺎﯾﯽ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ، ﺑﺎ ﺍﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻮﺩ ..
برایش فداکاری خواهم کرد..ناراحت و نگرانش نمیکنم...غمخوارش میشوم...
ﮔﻔﺘﻨﺪ : ولی ﺍﮔﺮ ﺗﻨﻬﺎﯾﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ ...، ﺍﮔﺮ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﻧﺪﺍﺷﺖ ..، اﮔﺮ ﻧﺎﻣﺮﺩﯼ ﮐﺮﺩ ، ﺍﮔﺮ ﺑﯽ ﻭﻓﺎ ﺑﻮﺩ..اگر ترکت کرد ﭼﻪ...؟
اشک بر چشمانش حلقه زد و ﮔﻔﺖ : ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﻧﺒﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﻦ "ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ" ﻧﻤﯿﺸﺪم..