خدایا
خــــــــــــدایا...من از تو معــجــــــــزه میخواهم...
دلنوشته
خــــــــــــدایا...من از تو معــجــــــــزه میخواهم...
خدا جونم؟؟
من به درک بذار خوشبخت بشه . . .
بذار روزاش رنگی بشن . . .
بذار لبش خندون بشه تو که میدونی وقتی میخنده چقدر خوشگل میشه . . .
بخندونش . . . غصه هاشو ازش بگیر. . .
بذار صبح که از خواب بیدار میشه
زندگی واسش زیبا باشه . . .
بذار شب که میخوابه شکرت کنه به خاطر خوشبختیاش. . .
مواظبش باش هر وقت دلش گرفت بغلش کن. . .
از خدا بودنت کم نمیشه کاری کن تا خیلیا حسرت زندگیش رو بخورن. . .
هر کی رو که دوست داره بهش بده !
یادت باشه که طرف آدم خوبی باشه
اذیتش نکنه ! از گل کمتر واسش نگه . . .
اینقدر باهاش خوب باش تا هیچوقت بهت شک نکنه . . .
تا هیچ وقت فکر نکنه که نیستی . . .
کسی رو بهش بده تا حتما رسم عاشقی بلد باشه . . .
خدا جونم دیگه سفارش نمیکنم. . .فقط
جون تو جون اون . . .
آخه اون تمام زندگی من بوده و هست و خواهد بود. . .
من دوست داشتن و دلتنگی رو با اون یاد گرفتم. . .
پس مواظبش باش. . .
عزیزم خدا مواظبته .
من میگم زندگی بدون
عشقم نمیشه
همه چیز روبراه است!
خدا دارد خدایی میکند...
توهم هستی ...
کمی"دور"...
اما اشکالی ندارد
همین که هستی خوب است!
دوستت دارم زیاد
میدانم
دوستم داری زیاد!!!
برای همین منتظر نشسته ام
تا ببینم
چه میکنی اخر این قصه را!
בوـωـتتـ♥ـ בارґ ...
בوـωـتتـ♥ـ בارґ ...
בوـωـتتـ♥ـ בارґ ...
בوـωـتتـ♥ـ בارґ ...
בوـωـتتـ♥ـ בارґ ...
בوـωـتتـ♥ـ בارґ ...
בوـωـتتـ♥ـ בارґ ...
به سلامتی مردی که به زنش میگه :
سرتو رو بالشت نذار به غیرت سینم برمیخوره
شبا وقتی که بیداری .. خدا هم با تو بیداره
تا وقتی که نخوابی تو .. ازت چش ور نمیداره
خدا میبینه حالت رو .. خدا میدونه حست رو
از اون بالا میاد پایین .. خدا میگیره دسِت رو
خدا میدونه تو قلبت .. چه اندازه تو غم داری
خدا میدونه تو دنیا .. چه چیزی رو تو کم داری
خدا نزدیک فلب توست .. با یک آغوش وا کرده
نذار پلکهاتو روی هم .. اگه قلبت پره درده
خدا رو میشه حسش کرد .. توی هر حالی که باشی
فقط باید تو با یادش .. توی هر لحظه همراشی
دلخوشی من همین صفحه مشکی و یک رنگ است که تنهایی ام را بر روی آن حکاکی میکنم . . .
اولین عید بدون امپراتور
ومن درانتظارمعجزه
به امید روزهای خوب
چشم درراه مسافری خسته
که با آمدنش
روزهایم را آفتابی
شبهایم را مهتابی
ودنیایم را معطرازعطرخوش زندگی کند
تو
آن مسافری که چشمانم به راه آمدنت منتظرنشسته اند
گاهی بدون گریه ..
بغض ..
داد و هوار ..
با غرور باید قبول کنی که فراموش شده ای و
بروی دنبال زندگی ات ...
تولدت مبارک خوش اومدی
اگر چه از راه دور هیچ فایده ای نداره
شمع هارو روشن کن به جام دوتارو فوت کن
نمیشه پیشت باشم فقط برام سکوت کن
تو این روز طلایی نگو کمی غم داری
تولدت مبااااااارک آبجی جونم
تولد تو آغازيست براي يك دنيا مهربوني
تولد تو همه خوبيهاست
تولد تمام زيباييهــــــــــــاي زندگي
امروز روز تــــــــــــــــــــــــــــــــوست
امروز برايت زيباترين گلهاي دنيا را خواهم آورد
هر چند تو مهربانتر از همه آنهايي
هميشه به قداست چشمهاي تو ايمان دارم چه
كسي چشمهاي تو را رنگ كرده است
ه وقت ديگر گيتي تواند چون تويي را بزايد ؟
فرشته اي فقط در قالب يك انسان !
فقط ساده مي توانم بگويم
تولدت مبارك
خـدایـــــا!!!
دستانم را زدم زیر چانـه ام .....
ماتـــــ و مبهوتــــــ نگاهتــــــ میکنم .....
طلبــــکار نیســـتم....
فقـــط مشـــتاقم بـدانم تــه قصـــه چـــه میکنـی بامــن؟؟!!
گاهی بدون گریه ..
بغض ..
داد و هوار ..
با غرور باید قبول کنی که فراموش شده ای و
بروی دنبال زندگی ات ...
ومن درانتظارمعجزه
به امید روزهای خوب
چشم درراه مسافری خسته
که با آمدنش
روزهایم را آفتابی
شبهایم را مهتابی
ودنیایم را معطرازعطرخوش زندگی کند
تو
آن مسافری که چشمانم به راه آمدنت منتظرنشسته اند
ﺧﺪﺍﯾﺎ ....
ﺗﻮ ﺩﻧــﯿﺎﯼ ﻣﺎ ﺁﺩﻣــﺎ ...
ﯾﻪ ﺣﺎﻟﺘﯽ ﻫﺴﺖ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ " ﮐــﻢ ﺁﻭﺭﺩﻥ " !...
ﺗﻮ ﮐﻪ ﺧــﺪﺍﯾﯽ ﻭ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﺗﺠﺮﺑﺶ ﮐﻨﯽ ...
ﺧــﻮﺵ ﺑﻪ ﺣــﺎﻟﺖ ... !!
پس مواظب ما باش تا ما هم دچارش نشیم
بعد از تو دیگه لبخند یادم نمیاد
ولی خوب به درک
تریپ اخم شیک تره
آرامِـــ✗ــش امروزمـــ.. رو مـَــבیــــ ـــون
مَحـــ ــلِ سَـ ــگــے امـــ
ڪِـــﮧ به [خــیلـ !! ـیـــا] نــَمیــــ✗ـــــذارمـــ
اگه تو روت خندیدم به خاطر این بود که
نخواستم تو روت بالا بیارم
اینو بفهم !!!
به پسره میگم چرا موهات سیخ سیخیه؟
میگه یکیش سفید شده بقیه به احترامش وایسادن..
بخدا تو عمرم اینقد قانع نشده بودم...!!!
دیـگـــر نه اشـکـــهایم را خــواهـی دیــد
نه التـــمـاس هـــایم را
و نه احســـاســاتِ ایــن دلِ لـعـنـتـی را…
به جـــایِ آن احســـاسی که کُـــشـتـی
درخـتـی از غــــرور کـاشـتم…
سکوتـــــــــــــ …
و دیگر هیچ نمی گویم …!
که این بزرگترین اعتراض دل من استـــــــــ ـ
به تو …
سکوت را دوستـــــــــ دارم
به خاطر ابهت بی پایانشـــــــ …..
آدمهایی هستند که شاید کم بگویند “دوستت دارم”
یا شاید اصلا به زبان نیاورند دوست داشتنشان را … بهشان خرده نگیرید !
این آدمها فهمیده اند “دوستت دارم” حرمت دارد ،
مسئولیت دارد
ولی وقتی به کارهایشان نگاه کنی دوست داشتن واقعی را میفهمی ،
میفهمی که همه کار میکند تا تو بخندی ، تا تو شاد باشی …
آزارت نمیدهد ، دلت را نمیشکند …
به هر دری میزند که با تو باشد !
امـروز خـیلی حـالم بـد بـود
داشـتم بـا خـدا حـرف میـزدم گفـتم : آخـه خـدایا چـرا مـنو آفـریدی؟؟
اصـلا دلیـل خـلقت مـن چـی بـود ؟؟
.
.
.
.
.
.
.
ندا آمد که
آخـه تـو محـشری از هـمه سـری ...
تـو یـه افسونگـری یا حـور و پـری ...
اگـه بخـوام تـورو تـشبیه کنـم
بـه فـضای آبـی عـشق
بـه لطافـت بـهاران میـمونی
خدایش خدا قانعم کرد
میگن حرف حقیقت جواب نداره
گفتی : تو دلم اول و آخر خودتی
از هر چه دارم بهتر خودتی
خندیدم و زیر لب مکرر گفتم :
شاهزاده قصه های من “خر خودتی” !
پشتِ سرِ اونی که رفته زانو زدن اشتباس !!!
"نماز میت" سجده نداره ..
مثل باران
وقت و بی وقت
در هوایم پراکنده ای
و من
بی هوا ناگهان خیسم از تو ...........
پاهایم را که درون اب میزنم
ماهی ها جمع می شوند
شاید اینها هم فعمیده اند
عمری "طعمه روزگار بوده ام
وقتی پایین ترینم
خدا امید من است
وقتی تاریک ترینم
خدا روشنایی من است
وقتی ضعیف ترینم
خدا نیروی من است
وقتی غمگین ترینم
خدا ارام جان من است
وقتی تنها ترینم خدا بهترین من است
اری.........
خدا بهترین من است....
گفتم: خدایا از همه دلگیرم گفت: حتی از من؟
گفتم: خدایا دلم را ربودند گفت: پیش از من؟
گفتم: خدایا چقدر دوری گفت: تو یا من؟
گفتم: خدایا تنها ترینم گفت: پس من؟
گفتم: خدایا کمک خواستم گفت: از غیر من؟
گفتم: خدایا دوستت دارم گفت: بیش از من؟
گفتم: خدایا اینقدر نگو من گفت: من توام ، تو من . . .
سکوت می کنم
شاید سکوتم
اوج غم هایم را فریاد بزند
وتو نجوایی از حرف های دل شکسته ام را بشنوی
کوه چون سنگ بود تنها شد
یا چون تنها بود سنگ شد؟
من که نه سنگ بودم نه کوه
من چرا تنها شدم
عمیق ترین درد زندگی مردن نیست
بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را
برایت تکرار کند و تو از او رسم محبت بیاموزی
غروب شد خورشید رفت
افتابگردان به دنبال خورشید می گشت
ناگهان ستاره چشمک زد
افتابگردان سرش را پایین انداخت
اینه که میگن گل ها هر گز خیانت نمی کنند...
چقــدر باید بگذرد؟؟
تا مـن
در مـرور خـاطراتم
وقتی از کنار تــو رد می شوم.
تنـــم نلــرزد…..
بغضــم نگیــرد…..
گفت: سلام!گفتم: سلام!معصومانه گفت: می مانی؟
گفتم : تو چطور؟
محکم گفت: همیشه می مانم!گفتم: می مانم. روزها گذشت. روزی عزم رفتن کرد. گفتم: تو که گفته بودی می مانی؟!گفت: نمی توانم! قول ماندن به دیگری داده ام .... باید بروم!