ته قصه چه میکنی با من
نبض احساس
دلخوشی من همین صفحه مشکی و یک رنگ است که تنهایی ام را بر روی آن حکاکی میکنم . . .
عید بدون امپراتور
اولین عید بدون امپراتور
من به انتظار...
ومن درانتظارمعجزه
به امید روزهای خوب
چشم درراه مسافری خسته
که با آمدنش
روزهایم را آفتابی
شبهایم را مهتابی
ودنیایم را معطرازعطرخوش زندگی کند
تو
آن مسافری که چشمانم به راه آمدنت منتظرنشسته اند
گاهی....
گاهی بدون گریه ..
بغض ..
داد و هوار ..
با غرور باید قبول کنی که فراموش شده ای و
بروی دنبال زندگی ات ...
تـــــولـــدت مبـارک آبجی جونم
تولدت مبارک خوش اومدی
اگر چه از راه دور هیچ فایده ای نداره
شمع هارو روشن کن به جام دوتارو فوت کن
نمیشه پیشت باشم فقط برام سکوت کن
تو این روز طلایی نگو کمی غم داری
تولدت مبااااااارک آبجی جونم
تولد تو آغازيست براي يك دنيا مهربوني
تولد تو همه خوبيهاست
تولد تمام زيباييهــــــــــــاي زندگي
امروز روز تــــــــــــــــــــــــــــــــوست
امروز برايت زيباترين گلهاي دنيا را خواهم آورد
هر چند تو مهربانتر از همه آنهايي
هميشه به قداست چشمهاي تو ايمان دارم چه
كسي چشمهاي تو را رنگ كرده است
ه وقت ديگر گيتي تواند چون تويي را بزايد ؟
فرشته اي فقط در قالب يك انسان !
فقط ساده مي توانم بگويم
تولدت مبارك
ته قصه چه میکنی با من
خـدایـــــا!!!
دستانم را زدم زیر چانـه ام .....
ماتـــــ و مبهوتــــــ نگاهتــــــ میکنم .....
طلبــــکار نیســـتم....
فقـــط مشـــتاقم بـدانم تــه قصـــه چـــه میکنـی بامــن؟؟!!
نظرات شما عزیزان: