اعلام به دست روزگار
کودکی شیرینی داشتم پر از هیاهو پر از شوق پرواز اما ساده و پر اشتباه
به پرنده هایی که عشق میورزیدم بر قفس تنهایی به زنجیر میکشیدم از
برای ضیافت انها و برای لذت خویش اکنون به جوانی رسیدم سبز نیستم
بهاری هم نیستم رنگ خاکم سردو بی روح ارام مثل یک پرنده کوچک که در
لانه خود ارام خفته و منتظر مادرشه و اکنون من مانده ام و ارزوی به پرواز در
امدن این پرنده زخمی بال
نظرات شما عزیزان: